طفلکی چراغ من بیهوده روشن بود کناردستِ رقمرقم تاریکیهای بخصوص پیشاپیش قرمزهایِ شِمْریِ چشمهای بیخوابِ نارو زده.
ضرورت یعنی تن دادن به کثیفی توالتهای عمومیِ شوش که اغوا مرد است اما پر از رندی زنانهی سالومه
یعنی خاک! که توضیحات شب به گوشِ صبح یاسین است.
وقتی آب شکسته است زیر بار قوطیِ خالی بگذار بند نافی را که بر بام مسجد انداختهاند
گربهی پیر بخورد.
دیگر فکر کردن به زمان حال نمیدهد.
▁▁▂▃▄▅▁▁▁
احمد آذرکمان
فشافویه
۴۰۲۰۷۰۲
یک و سیزده دقیقهی بامداد
برچسب : نویسنده : ahmadazarkaman1358 بازدید : 52