اولین نامه به بیوه جان ـ یک عاشقانه سپید

ساخت وبلاگ

قسم به پدر «مانی معترف»
قسم به مادر «حسنک وزیر»
که من در یکی از سال هایِ رفته  
عاشق زنی سال ها بزرگ تر از خودم  
خواهم شد  
و بغل به بغل  
«شام آخر» را  
با او  
خواهم خورد  
و بعد
 به سادگی تمام  
به جُرمی غیر از عاشقی
بالای یک درخت  
خواهم پوسید .
پس بگذار  
موریانه ها
تمام کتابخانه ی مرا
که پر از عاشقانه های مصریست
که پر از هایکوهای فلسفیست
که پر از شطح های ترشیده است
بجوند .
پس بگذار
آن چند دختر تازه بالغ شده
دهانشان را آب بکشند
از این که روزی  
نام مرا زمزمه کرده اند
تو فقط
قلمدانِ کوچک مرا
در میان «بازار عاشقان»
که قرن ها پیش
سوخته است
بفروش
قلمدان کوچک من
می رسد به دست بیوه ای که مصمم است
برای همیشه
چادر به سر کند  
بیوه ای که راوی نورهای دَمَروست
بر شیشه های رنگی اتاق من ...
کاش
روزی که کودکان
بر شب مُردگی های من  
مربع های لی لی را می کشند  
بیوه فقط بخندد  
و به قوانین تق و لقشان  
احترام بگذارد
که دنیا
شبیه گنجه ای است
پُر از دستمالِ زوج هایی که  
هرگز
با هم نخواهند خوابید ...
کاش
بیوه بداند
هر روز
یکمین روز نُوست  
که یک  
لم داده ترین عدد است  
بر پشتی زمان
و اعداد دیگر  
همه غلامان وی اند ...
بیوه جان!  
بگذار با خودت سخن بگویم
که انگار قاصد ما
سال ها پیش تر از خودم
مُرده است
بیوه جان!  
اینجایی که منم
جنِّ داستان های «اوس قادر»  
جفت خود را پیدا کرده است
و «مجنون»
هر شب «بوف کور» می خواند
و عکس «لیلی» را  
فقط به «صادق هدایت»
نشان می دهد ...
بیوه جان
ببخش
من زیاد حرف زدم
من زیاد حرف می زنم
که کوچه های خاطرات من
بی سپورند .
 
▓ احمد آذرکمان ـ مربوط به سال ١٣٨٣

نگاهی به یک بیت از حافظ...
ما را در سایت نگاهی به یک بیت از حافظ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahmadazarkaman1358 بازدید : 75 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 3:10