خرده نوستالزی های من ۶

ساخت وبلاگ

داوود ، تَنگِ تیربرق ایستاده بود و سیگار می کشید و با تسبیح ماهی شکلش بازی می کرد ...
زن های همسایه دور هم نعناع پاک می کردند و حلزون های لایش را می دادند به بچه هایشان که بازی کنند ... مریم خانم داشت به نِساخاله می گفت : «من بیلمیئَن زادا قورت دوشَر  یعنی توی چیزی که من سر اَزَش درنیارم کِرم می افته» . نساخاله هم همین جور که چادرش را روی گردی صورتش صاف و صوف می کرد سرش را به نشانه ی تایید ، جلوتر از به پایان رسیدن جمله های مریم خانم بالا و پایین می بُرد ...
کبری خانم از زن غلام تُرک پرسید که : «حالا بگو ببینم وضع خواستگار دخترت خوبه یا نه» زن غلام ترک هم گفت : « آی کبری خانم ! ما تُرک ها می گیم بیزه گَلَن بیزه اوقشار . یعنی کسی که در خونه ی ما رو می زنه شبیه به خودمونه»...
حمید و رضا ، ساک حمام به دست ، داشتند از سر کوچه می آمدند که بروند خانه ؛ بی ریش و بی سبیل . این سبیل زدن مردها هنوز آن جور که باید جا نیفتاده و معمولی نشده بود . پچ پچ زن ها بلند بود که : «بی باجناقلارا باخ دئین ساپ سالدیریبلار . یعنی این باجناق ها رو نگاه. انگاری[صورتشان] را بند انداخته اند»...
پسر زن همدانی هم مدل توالت رفتن ، کنار دیوار تقی نشسته بود و داشت با پسر شهلاخانم ، سر تیله های سه پر و جگری اش بحث می کرد .
نوه ی ابراهیم با نامزدش از کوچه رد شد و زن غلام ترک گفت : بیده اوچدی اوچدی آخیر پوخا قوندی . عفت به لیلا یزدی گفت : این چی گفت؟ زن غلام ترک خندید و گفت بابا این پسره هم پرواز کرد پرواز کرد آخرش روی کثافت نشست . داوود از سیگار کشیدن سرفه اش گرفته بود . زن ها که تازه متوجه داوود شده بودند خودشان را بیش تر جمع و جور کردند و رفتند که داخل حیاط سکینه خانم نعناع ها را بشویند .

نگاهی به یک بیت از حافظ...
ما را در سایت نگاهی به یک بیت از حافظ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahmadazarkaman1358 بازدید : 78 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 3:10