ترا میان شبیه های خودت گم کردم وقتی که نمی شناختمت عشق معنای بیش تری داشت از وقتی که شناختمت بیش تر ترا شناختم تا عشق کناردستِ کارهای بیهوده زیر علف های بلندِ وقت های کُشته شده سکوتِ تو بچه کرد و شعرهای من از راه های آمده برگشت تو هر جور باشی چیزی از دست نمی دهی؛ چه آن چاقوها که در تُرنج های زنان مصری فرو رفت چه آن عصایی که هفت راهِ خشک، میان آب های فراوان گشود
ببین که چگونه سایه ی تنهایی کوه به آب های تن خورده افتاده است من یکی از چهل کلاغ خبرهای توام که از درخشش چشم های تو پریده ام.
#احمد_آذرکمان
٢۴ آبان ٩٩
برچسب : نویسنده : ahmadazarkaman1358 بازدید : 61