عقرب زیر حصیر

ساخت وبلاگ

.
آن کوچه که توش زندگی می‌کردیم مال عباس قمصر بود؛ همه حیاط‌هاش را خریده بود؛ همه کوچه از دم مستأجر - مستأجر که نه نوکر. از آن نوکرها که به خاطر یک بارک‌الله‌ی ارباب، رضا داشتند که تا ماتحت، براش جر بخورند. 
لباس‌های عباس قمصر بیش‌تر به درد فیلم بازی کردن می‌خورد. هرچند سلیقه‌ی نزهت تن عباس بود. عباس همه جوره نزهت را می‌خواست. نزهت را هر وقت می‌دیدیم، خیلی باید زور می‌زدیم تا بفهمیم آرایش کرده. انگاری ماست موجود است را چپکی چسبانده باشند پشت شیشه. مگر دیگر یادمان می‌رفت که آنجا ماست دارد. خواهر نزهت اما - به قول جمشید سکوت، از این نشر اکاذیب زیاد می‌مالید به لب‌ و لوچه و چشم‌های پاره‌اش.
همه می‌دانستند خواهر نزهت، عقرب زیر حصیر است؛ جز خود نزهت و عباس قمصر. 
عمویی می‌گفت عباس آدم گشادْفکری است. ما نمی‌دانستیم این گشادْفکری از محسنات عباس است یا از معایبش. حسینِ زَری می‌گفت گشادْفکر یعنی کسی که اهل فکر کردن نیست و کارهاش را الله بختکی پیش می‌برد اما امیدِ سادات خانم می‌گفت گشادْفکر یعنی کسی که فکرش باز است و به قول ادبیاتچی‌ها تنگ نظر نیست. من که هر دو خصلت را توی عباس می‌دیدم به هر حال کسی که هم هواخواه نزهت بود و هم با عقرب زیر حصیر راه می‌آمد گشاد فکر بود به نظرم.
بچه‌های کوچه داشتند «کَرَم، کُرُم کِرم داره» بازی می‌کردند که خبر آوردند: نزهت خودش را حلق‌آویز کرده. کوچه یکهو شب شد. تسلیت پشت تسلیت. عباس انگار از سپاه شکست‌خورده‌ای در رفته باشد بیش‌تر از آنکه غم داشته باشد ترس داشت. 
«قلندر باغبون» پچ‌پچ می‌کرد که کلّه صبحی آبجی نزهت را دیده که می‌خواسته از عباس ماچ بگیرد ولی عباس طفره می‌رفته. پچ‌پچ «قلندر باغبون» مثل قارقار موتور آبِ ته کوچه بند نمی‌آمد و گوش به گوش می‌پرید. 
عقربِ زیر حصیر دهن قلندر باغبون را دیر خرید. روزی که پلیس خواهر نزهت را برد خیلی زور زدیم که بفهمیم آرایش دارد یا نه. 
عباس بیش‌تر از آن که لباس بازیگری تنش باشد انگار داشت ادا جعفر خُله پسر اوستا قادر را در می‌آورد که از غصه‌ی فرنگیس دختر عاصفه یهو چل شد. 
سه روز هم نکشید که پارچه‌های سياه از کوچه وا شد؛ عقربِ زیر حصیر برگشت، عباس هم.
عباس کم‌تر از یک ماه یک استودیو موسیقی زد ته کوچه، درست کنار دست قارقار موتور آب. هر روز یک خواننده‌ی مشهور را می‌آورد تا این بیت را به صورت آواز زمزمه کند و صدایش را بدهد که ضبط کنند
مخور انگور، با مَیْ، زانکه در شرع 
نکاح مادر و دختر حرام است 
آبجی نزهت، حالا شده پول‌ جمع‌کن مستأجرها. رسمی با عباس است وُ زیر حصیر با هر که دلش بخواهد. 
#احمد_آذرکمان

نگاهی به یک بیت از حافظ...
ما را در سایت نگاهی به یک بیت از حافظ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahmadazarkaman1358 بازدید : 84 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 17:58